«دیو بازنیک» (سندلر) تاجر خونسرد و آرامی است که پس از یک سلسله سوء تفاهم های غریب محکوم می شود که یک دوره ی روان درمانی «مهار کردن خشم» را بگذراند. دیری نگذشته که «دیو» خود را با «دکتر بادی رایدل» (نیکلسن)، روان درمان گری معروف رودررو می بیند...
کمدی
فیلم One Battle After Another از همون اولین پلان نشون میده که Paul Thomas Anderson میخواسته یه کار بزرگ بسازه… اما بزرگ بودن همیشه به معنی کامل بودن نیست. فیلم از نظر فرم و تصویر فوقالعادهست—فرمت VistaVision، میزانسنهای سنگین، و قابهایی که پر از خشونت کنترلشدهان. ولی مشکل دقیقاً از همینجا شروع میشه: تصویر عالیه، اما حرف فیلم همیشه همقدِ ادعاش نیست.
دیکاپریو تو نقش «باب» قطعاً بهترین انتخاب بوده؛ مردی که وسط مبارزههای سیاسی و خانوادگی گیر کرده و مدام بین حس پدری و گذشته انقلابی خودش له میشه. اما بازی خوب دیکاپریو وقتی روایت کشدار میشه، عملاً فشار رو خودش تحمل میکنه و فیلم به دوشِ بازیگر حرکت میکنه، نه به دوشِ خودِ قصه.
فیلم مشکل تمرکز داره.
داستان با یک انقلاب شروع میشه، یه پرش ۱۶ ساله داره، بعد میرسه به تعقیبوگریزهای طولانی، بعد ناگهان تبدیل میشه به درام پدر–دختری. این همه پخش و پراکندگی باعث میشه فیلم به جای یک ضربه محکم، مثل چند تا مشت نصفهنیمه حس بشه.
از نظر ریتم هم Anderson اینبار بیش از حد به خودش سخت گرفته؛ ۱۶۲ دقیقه زمانیه که اگه قصه یکپارچه بود، میچسبید، اما اینجا بعضی سکانسها فقط برای شکوه بصری ساخته شدن، نه برای پیش بردن داستان.
نتیجه؟ فیلم جذابه، ولی بعضی جاها رسماً حوصلهی مخاطب رو میکشه.
با این حال، نمیشه از موسیقی Jonny Greenwood گذشت—مینیمال، عصبی، و دقیقاً همونقدری که باید زیر پوست فیلم میچرخه. همین موسیقیه که خیلی از جاها فیلم رو از سقوط نجات میده.
در نهایت، One Battle After Another فیلمیه که بین «سینمای سرگرمی» و «سینمای هنری» گیر میکنه. نه کاملاً اکشنه، نه کاملاً سیاسی، نه کاملاً احساسی. انگار Anderson میخواست همهچیز رو با هم داشته باشه، اما آخرش از وزن خودش جا مونده.
🎯 امتیاز نهایی من:
کارگردانی: ۸/۱۰
بازیها: ۹/۱۰
داستان و ریتم: ۶/۱۰
موسیقی: ۹/۱۰
تأثیرگذاری کلی: ۷/۱۰
⭐ امتیاز کل: ۷.۵ از ۱۰
فیلم ارزش دیدن داره! اما نه بهعنوان شاهکار سال